آوین جونآوین جون، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

خاطرات آوین جون

کفش

دختر گلم عادت داری راه به راه کفش های جا کفشی رو بریزی بیرون یه عکسایی از این صحنه های بیرون ریختن کفش دارم ولی به دلیل ناخوشایند بودن اینجا نمیذارم.     ...
24 مرداد 1392

بابلسر

اینجا با بابایی و مامانی رفته بودی بابلسر اینجا هم تو فنی حرفه ای بابلسر آوین یه بار دیگه خوش قدم بودنش رو برای  مامانش ثابت کرد...د بدو که رفتی...         ...
24 مرداد 1392

آوین در خانه جدید

آوین جون از همسایگی بابا سهراب در اومد وهمسایه بابا بیژن شد. یه خونه بزرگ و قدیمی و با صفا . اینجا حسابی بازی میکنی. دوتا درخت انجیر داریم که تا میری تو حیاط میگی انج یعنی انجیر . انجیر خوردنت هم دیدن داره. اینجا هم تو دل مرداد هوا بارونی شد و به حدی سرد شد که متوسل شدیم به لباسای پاییزی. اما امان از شرجی بعد از این بارون. چقدر خوشحالی که بارون اومده. اینم درخت ازگیل زیر بارون         ...
24 مرداد 1392

اسباب کشی

آوین جونم  تو مرداد92 اسباب کشی داشت و از خونه ای که در اونجا متولد شد خداحافظی کرد و به خونه خودش رفت. اینجا هم که رفتی تو چمدون لباسات.  مثلا حیاط میشوری جعبه ابزار بابابزرگ رو هم که بیرون ریختی مگه چیه ؟ ها؟چی گفتی؟ حسابی به مامان و بابا کمک کردم...       ...
24 مرداد 1392
1